9 ماهگی وانیا جون
خدا را شکر ...
یک ماه دیگه هم گذشت و تو 9 ماهه شدی دختر گلم
خدا رو شکر که تو شدی همراهم و تنهایی هایمان پر از عطر وجودت شده...
دخترم دوستت داریم با تمامی احساسی که از عمق جانمان ریشه میگیرد
دختر نازم روز به روز بزرگتر و شیرین تر میشی تو این ماه کارای جدیدی انجام
میدی مثلا الکی سرفه میکنی مخصوصا وقتی بابایی سرفه میکنه تو هم
سرفه میکنی و اداشو در میاری و بعدش میخندی ..وقتی عصبی میشی
خودتو میزنی ...
دختر نازم خیلی به من وابسته شده وقتی که از پیشش بلند میشم برم
اشپزخونه یا اتاق دیگه گریه میکنه و جیغ میکشه ..دختر گلم دیگه خیلی
کلافم کردی نمیذاری به کارام برسم فقط میگی کنارت بشینم تو این ماه غلت
میزنی و خودتو به هر جا که میخوایی می رسونی عقب عقب میری و جلو
نمی تونی بری ..و خیلی کارهای دیگه ولی مهمتر از همه مامان مامان ..بابا
بابا...عمه عمه...میگی ..الهی قربونت برم که اولین بار که مامان گفتی نمیتونم
بگم که چه احساسی پیدا کردم از خوشحالی داشتم پر در میاوردم دختر گلم
روز به روز شیرین تر میشی خدای خوبم ممنونم از هدیه باشکوهت خدایا ازت
میخوام که دخترم همیشه سالم و تندرست باشه