هشت ماهگی گلم
هشت ماهگیت مبارک دختر گلم
یک ماه دیگه گذشت و تو هشت ماهه شدی باورم نمیشه دختر ناز من چیزی تا
یکسالگیت نمانده...
دخترم امروز باز تو رو تو کریر گذاشتم ببینم که باز میترسی یا نه اخه وقتی
خیلی کوجولو بودی از کریر میترسیدی ...امروز دیدمکه بازم با تعجب نگاه
میکردی و فکر کنم بازم میترسی.اینم عکست تو کریر:
عاشق مچاله کردن و پاره کردن کاغذی ...این کتابها رو بابایی برات تو یک
ماهگیت خریده بود وقتی سه ماهه بودی از این کتابها خیلی خوشت
میومد و وقتی عکسهای رنگی کتابها رو بابایی بهت نشون میداد هی دست
و پاتو تکون میدادی ولی الان دیگه اصلا بهشون نگاه نمیکنی و از دستم
میگیری و پارشون میکنی و هر چی دستت میدیم می بری تو دهنت نمیدونم
تو این مدت چقدر کاغذ خوردی...
وانیا جون تو این ماه خیلی شلوغ و شیطون شدی جوراباتو در میاری انگشت پاتو می بری دهنت و میخوری
منم هی جوراباتو پات میکنم ولی هی تو درشون میاری شیطون بلا وانیا.................
اینجا هم خودت موهاتو با دستات دادی بالا